آرزوی من برای تعطیلات: گریز از خانه و سفر

نویسنده سال هاست که به جای ماندن در خانه و تجربه استرس و شلوغی کریسمس، ترجیح می دهد این تعطیلات را به سفر برود. او از تجربیاتش در مقاصد مختلف مانند گرانادا، میانمار، بنگلادش و بوتا...
تبلیغات

مدت‌هاست که من به فرار از کریسمس عادت کرده‌ام. منظورم فرار برای جشن گرفتن نیست، بلکه پرهیز کامل از آن است: از استرس روزهای منتهی به آن، ازدحام خریدهای مصرفی، خریدهای هیجانی و شادی‌های اجباری و مهمانی‌ها. وقتی نخستین هدیه‌های تعطیلات از شهریور ماه در مغازه‌ها ظاهر می‌شوند، زمان آن است که برنامه سفرم را قطعی کنم، ترجیحاً طوری که شب سال نو را هم در بر بگیرد.

گاهی به تنهایی سفر می‌کنم، اما بیشتر اوقات با گروهی همراه می‌شوم. اگرچه همیشه نمی‌توان از تزئینات و ریسه‌ها حتی در کشورهای غیرمسیحی هزاران کیلومتر دورتر اجتناب کرد، اما صرفاً از این که این وقت سال در خانه نیستم لذت می‌برم.

قضیه این نیست که هوس یک هفته آفتاب گرفتن کرده‌ام، هرچند جزایر قناری یا مادیرا همیشه جذاب هستند. شهر مورد علاقه‌ام در اسپانیا، گرانادا، مقصد همیشگی من برای تعطیلات است. با وجود دمای به طور غافلگیرانه‌ای سرد در مقایسه با کاستا دل سول، آسمان همیشه آبی درخشان است و من هرگز از قدم زدن تا الحمرا خسته نمی‌شوم. همیشه در ارتفاع بالای محله قدیمی مورها، البایسین اقامت می‌کنم، جایی که پیاده‌روی در کوچه‌های باریک و سنگفرش شده، حال و هوای قرون وسطی را تداعی می‌کند. این را دوست دارم که حتی در شب کریسمس، میدان‌ها پر از مردم محلی است که با پتو و کت گرم پیچیده شده‌اند و در حال خوردن و نوشیدن هستند. اسپانیایی‌ها عاشق غذاخوردن در فضای باز در هر آب و هوایی هستند.

Skyline of Granada, Spain in winter with snowy mountains beyond and old walls in foreground
گرانادا در اندلس اسپانیا، یکی از مقاصد مورد علاقه زمستانی کیتی است. عکس: آلارد شاگر/آلامی

موضوع این نیست که از کریسمس متنفرم! من هنوز بیش از ۸۰ کارت تبریک پستی می‌فرستم و از خرید هدیه برای خانواده و دوستان لذت می‌برم. وقتی والدینم زنده بودند، همیشه دقیقاً قبل یا بعد از جشن‌ها به ایرلند شمالی نزد آن‌ها می‌رفتم. اما همه چیز در سال ۱۹۹۰ تغییر کرد، زمانی که برادرم برایان، که روز تولدش مصادف با روز کریسمس بود، در سن ۴۵ سالگی یک ماه قبل از آن به طور غم‌انگیزی درگذشت. گریز از خانه بیش از هر زمان دیگری برایم جذاب شد.

در میانمار، پس از آزادی آنگ سان سو چی و تشویق او به گردشگری، روز کریسمس برای صبحانه به لابی هتل رفتم و دیدم که مسئولان پذیرش کلاه بابانوئل بر سر دارند.

در طول سال‌ها، لحظات بسیار به یادماندنی‌ای داشته‌ام. در سفری با گروهی از دوستان در میانمار، پس از آزادی آنگ سان سو چی و تشویق او به گردشگری، روز کریسمس برای صبحانه به لابی هتل رفتم و دیدم که مسئولان پذیرش کلاه بابانوئل بر سر دارند، یک درخت مصنوعی در لابی بود و روی گیاهان باغ پنبه به جای برف گذاشته بودند. دمای هوا ۳۰ درجه سانتی‌گراد بود.

این شروع سه روز قایق‌سواری در رود ایراوادی بود، قبل از گشت‌وگذار در معابد بودایی باگان که بسیاری از آن‌ها با ریشه‌های پیچیده جنگلی نگه داشته شده‌اند. این معابد مساحتی حدود ۶۷ کیلومتر مربع را پوشش می‌دهند و در طول ۲۳۰ سال ساخته شده‌اند، تا اینکه شهر در سال ۱۲۸۷ توسط کوبلای خان و مغولان فتح شد و بسیاری از آن‌ها نابود شدند. برای دیدن نمای کلی، روز اول سال نو هنگام طلوع آفتاب با بالون هوای گرم بالا رفتم و پس از فرود، صبحانه‌ای همراه با شامپاین داشتیم.

Two women at a table outdoors eating an Indian thali but smiling at camera
نویسنده، در سمت راست، همراه با یک دوست در هند.

به عنوان یک گیاهخوار، بوقلمون و مخلفاتش برای من مناسب نیست و با اینکه از غذاهای محلی هر کجا که باشم بسیار راضی‌ام، اما به نوعی این تصور وجود دارد که چون دور از خانه هستم، مشتاق یک غذای سنتی بریتانیایی‌ام. پس از سفر با قایق در سونداربانس بنگلادش و تماشای قایقرانانی که سمورهای رام شده را برای جمع‌آوری ماهی در تور به آب می‌فرستادند، به مقصد بعدی رسیدیم و دیدیم که میز برای شام کریسمس چیده شده است – برای من، گل کلم با پنیر و پودینگ یورکشایر، و بعد از آن سالاد میوه کنسروی با سس کاستارد.

خانواده‌ای که در پراگ با آن‌ها اقامت داشتم، طبق سنت چک، یک کپور زنده از بشکه‌ای در خیابان خریدند و تا شب کریسمس آن را در حمام نگه داشتند.

شام‌های تعطیلات غیرمعمول دیگر شامل یک ناهار بسته‌بندی شده با پاکورا، سیب‌زمینی سرخ کرده سرد، ساندویچ پنیر و یک تخم‌مرغ آب‌پز (در هند)؛ «گراز کباب شده روی آتش» در اسواتینی (من برنج و لوبیا را انتخاب کردم)؛ و پیتزای خیس در کوبا بود – اما شما برای غذا به آنجا نمی‌روید؛ کوبایی‌ها برای اقلام اولیه مانند برنج، روغن، شکر و تخم‌مرغ باید در صف بایستند. گرسنگی وقتی فراموش شد که از تپه‌ها بالا رفتیم تا مخفیگاه فیدل کاسترو را کشف کنیم.

در اروپا، بسیاری از کشورها در شب ۲۴ دسامبر جشن می‌گیرند، بنابراین روز کریسمس خوشبختانه آرام و نسبتاً عادی است. یک سال در پراگ، در دوران کمونیسم، خانواده‌ای که با آن‌ها اقامت داشتم طبق سنت چک، یک کپور زنده از بشکه‌ای در خیابان خریدند و تا شب کریسمس آن را در حمام نگه داشتند، سپس فیله‌های پان شده آن را همراه با سالاد سیب‌زمینی، به عنوان غذای بدون گوشت خود به احترام مسیح آماده کردند. (یادم نمی‌آید که ماهی حمام چگونه از بین رفت.) روز سال نو نیازمند خوردن عدس برای رونق و همچنین پای خوک بود. در آن سفر در دهه ۱۹۸۰، قبل از انقلاب مخملی، مقدار زیادی عدس خوردم، زمانی که تنها غذای گیاهی دیگری که می‌توانستم پیدا کنم پنیر اولوموتس (با بوی عرق جوراب) و نان‌های کوفته‌ای با کلم ترش بود، وقتی که با چربی غاز آغشته نشده بود.

در طول یک هفته پیاده‌روی در جزیره یونانی اویا با یک تور گروهی، خوشحال بودم که دیدم تمام رستوران‌های شهر کاریستوس در طول کریسمس باز هستند، با وجود اینکه فصل کم‌رونق بود. هر روز در یک رستوران متفاوت با «مردم عادی» غذا می‌خوردیم و سپس به هتلی خانوادگی که پایگاه ما در طول اقامت بود بازمی‌گشتیم. راهنمای ما پس از پیاده‌روی روز ۲۵ دسامبر، با هدایایی که محلی و فکرشده بودند ما را غافلگیر کرد؛ قطعاً ارزش آوردن به خانه را داشتند.

Winter view of Gran Canaria landscape - rocky pinnacles a road zigzagging and distant mountains in sunshine
این کریسمس نویسنده راهی گران کاناریا می‌شود. عکس: مارک اسلوسارچیک/آلامی

من تورهای گروهی کوچک را دوست دارم – کمتر از ۱۲ نفر وگرنه هرگز نام‌ها را به خاطر نمی‌آورم – و همیشه هزینه یک اتاق تک‌نفره را می‌پردازم. به شام‌های گروهی می‌پیوندم، اما اغلب به تنهایی برای غذا خوردن و کشف چیز جدیدی می‌روم (همیشه یک فرد آزاردهنده در گروه وجود دارد – اگر فکر می‌کنید نیست، احتمالاً خودتان هستید). این را دوست دارم که فقط مسئول خودم هستم و نگران این نیستم که دوستم حالش خوب است یا نه. می‌توانید گاهی با دیگران همراه شوید و گاهی وقت خود را داشته باشید و حریم خصوصی. سفرهای سازمان‌یافته معمولاً ترکیبی از زوج‌ها، دوستان و افراد تنها مثل من هستند.

نزدیک‌ترین تجربه‌ای که به یک سال نو بدون آتش‌بازی داشته‌ام، در سال ۱۹۹۹ در پادشاهی کوهستانی بوتان بود، یک کشور بودایی با تقویم بودایی – آنجا سال ۲۵۴۲ بود. گردش هزاره دلیل دیگری برای فرار در آن سال بود. من ۳۱ دسامبر را به پیاده‌روی تا صومعه آشیانه ببر، یکی از مقدس‌ترین مکان‌های هیمالیا، بر فراز صخره‌ای در دره پارو در ارتفاع حدود ۳۰۰۰ متری گذراندم. پس از آن، یک حمام سنگی restorative داشتیم، با سنگ‌های بزرگی که چهار ساعت گرم شده و درون یک تشت چوبی معطر با اسطوخودوس و گیاهان غلتانده شده بودند. این یک آیین است که هر درمان اسپای گرانقیمتی در خانه را شکست می‌دهد.

پس امسال، در ۱۸ دسامبر، حلقه گل کهنه و بازیافتی‌ام را روی در ورودی آویزان می‌کنم و راهی گران کاناریا می‌شوم، با امید به همراهی افرادی هم‌فکر که چکمه پیاده‌روی داشته باشند و قطعاً کلاه بابانوئل بر سر نداشته باشند. کریسمس مبارک!

 

 

تبلیغات

مطالب مرتبط

رواج سفرهای انفرادی زنان؛ تجربه‌های تازه در راه است

سفر انفرادی بانوان، به ویژه مسن، در حال رشد است؛ آن ها با غلبه بر چالش ها مانند هزینه های بالاتر و ترس های اولیه، به دنبال تجربه شخصی، استقلال و کشف ج...

خاطرات سفر با موتور

روزنوشت خاطرات سفر با موتور بابک ابراهیمی ایرانگرد و جهانگرد

سفر به ایرلند: خاطرات نویسنده‌ای در سرزمین نیاکان

نویسنده، تی. سی. بویل، خاطرات اقامت سه ماه و نیمه خود را با خانواده در ایرلند به اشتراک می گذارد. تجربه ای که او را با فرهنگ و زندگی روستایی آشنا کرد...